دوستی بنام تیمور پیام گذاشته بودند که در فلسفه حقیقت وجود ندارد و هر کسی که استدلالش قوی بود حقیقت را او بوجود می اورد. این پیام بهانه ای شد برای نشر یاد داشت جدید که از دیر گاه به فکر نوشتن اش بودم .
جایگاه زبان در فلسفه از جهات گوناگونی مهم است. دراین نبشته نحوه ای بکار گیری ان مورد بررسی قرار گرفته است . از انجا که زبان در محور اندیشه در کل ٬ قرار دارد ٬ نحوه بکار بستن ان هماره در جهت دهی اندیشه ای بشر تاثیر مستقیم داشته است. خوب و بد دو نوع زبان است که برای معرفی دو چیزی ٬ دو فکری و دو عملی بکار گرفته می شود . بکار بردن مداوم خوب برای سنگ سپید بدون اینکه دلایلی برای خوب بودن ان وجود داشته باشد ان را در دیدگاه ها خوب می نمایاند و بد خوانی سنگ سیاه ان را بد می سازد. رویکرد زبانی ما به مفاهیم نیز چنین تاثیر ژرف در ذهنیت ما می افریند. ازاین رو فلسفه حساسیت ویژه ای در باره ای استفاده از زبان دارد. کسی اگر اعا می کند که ادیسه در کمدی الهی دانته بخاطر استفاده ای نا صواب زبان سزاوار جهنم است ادعایش بی جا نیست برای اینکه ادیسه با استفاده -نزدیک به حماسی -زبان ادعا می کند که او می رود تا حقیقت و آگاهی را ( در اقیانوس ) بدست ارد. ادیسه در واقع با این قهرمانگرایی زبانی هم خود و هم مردم را فریب می دهد برای اینکه حقیقت در دریا نیست و او نمی رود که حقیقت را کشف کند. در عین حال این قهرمانگرایی در زبان ادیسه با جادوی همراه است که سخنان او را برای مخاطبانش داروی می سازد که برای احساسات سوزنده و برای اندیشه نابود کننده است. در گرم و شور این زبان ٬ مردم خود را گم می کنند بدون اینکه بیاندیشند ایا واقعا حقیقت و اگاهی در دریا است و یا که ایا این گفته درست است ؟ بکار گیری چنین زبانی - معمول در شعار های سیاسی - برقی در چشم های مردم می افروزاند که اندیشه را در ان ها می خشکاند.
بیاییم به زبان پیام که بهانه ای این نوشته شده است. به این اعتقاد من بکارگیری چنین زبانی حتا اگر حاصلی فکری باشد برای اندیشیدن نا مفید است. و چنین زبان خاصیت ان دارو را دارد که مردم را از تکلیف اندیشیدن رها می کند. بدون شک اندیشیدن از ان جا که دشوار ترین کار است ٬ یک تکلیف است. اندیشیدن سخت است. این که در فلسفه حقیقت وجود ندارد اگر بصورت گسترده در زبان عام شود یک پیامد دارد و ان این است که فلسفه بیهوده است. در واقع به نظر خیلی ها چنین است. اما واقعیت این است که این بیهوده خوانی حاصل زبانی است که در تعریف فلسفه بکار برده می شود . ما در واقع با این رویکرد زبانی زحمت فکر کردن در مورد موضوعاتی که تاریخ فکر بشر را ساخته است از سر دور می کنیم و ان را فکر خویش قرار می دهیم که حاصل ان می شود : ایستایی اندیشه ٬ خطرناک ترین فاجعه ای برای جامعه ای.
اینکه حقیقت وجود ندارد زبان نا درستی است . این زبان وقتی در فلسفه می رسد خطرناک است و تمرین ان خطرناک تر. اگر ان را به این گونه اصلاح کنیم :حقیقت هزار صورت دارد و هر فلسفه ای صورتی از ان را توضیح داده است به اعتقاد من زبان نیکوی است چون این زبان ما را از فکر کردن در باره ای فلسفه و حقیقت باز نمی دارد.
خلق زبان گریزا ( مثل زبان مورد بررسی ) در نتیجه ای عدم توانایی برای دانایی پاسخ سوالهای بیشماری نیز هست که مسلما همه برای دریافت ان توانا نیست. در افغانستان معمولا در بخشی وسیعی از جامعه مردم در جواب این ایا دموکراسی در کشور ممکن است می گویند ما کجا و دموکراسی کجا . این زبان حتا در پاسخ برخی از روشنفکران نیز وجود دارد. بگذریم که این گفته چقدر پشتوانه ای فکری دارد اما وقتی عام می شود نتیجه اش این است که مردم دگر زحمت فکر کردن در باره ای احتمال امکان دموکراسی در افغانستان را به خود نمی دهد. چون زبان یاد شده به سادگی جاگزین فکر می شود .
چنین مثال ها در در سیاست خیلی فراوان است. بگذریم که کدام ها .... هدف این نوشتار پرداختن به اهمیت زبان در جهت دهی اندیشه بود . نظرات تان را دریغ نکنید. سال نو تان مبارک !
زندگی من میان محدودیت ها می پاید و دانش نا محدود است. بکارگیری محدود برای دریافت نامحدود از انجهت خطر ناک است که ناکافی است. دراین ناکفایتی تمرین دانش ٬ خطر واقعی است.
جوانگ تسو
درود اول شدم ...
باسلام خدمت شما
ممنون از مطالب مفیدت موفق باشی نوپا را سر بزن
سلام ! زحمات تان در نوشتن مطالب وبلاگ قابل قدر است ، اما من نمیدانم دقیقا که الهام یک اسم زنانه است و یا مردانه چون من یک دختر هستم و اسم من الهام است و شما هم که یک جوان هستید باز هم اسم الهام را بر شما گذاشتند.
درود. بهره مند شدم. هرچند رشته مطالعاتی من فلسفه نیست. با این حال، تا اندکی چیزهایی یاد می گیرم از نوشته هایتان. اندک بودنش، مشکل من است البته. خوش باشید.
سلام! من الهام غرجی را گم کرده ام از پارسال که در بنیاد فرهنگ و جامعه مدنی در کابل مراسم افتتاح نمایشگاهی بود بعدش ندیدمش تا اینکه برایم از سر لطف آدرس سایت خود را فرستاد. تشکر از این محبت. دوست من الهام زنده باشد. باز هم از من خبر بگیر.
حسن تو همیشه درفزون باد
سلام! الهام گرامی / امیل شما رسید آمدم ..... اما چه آمدنی، ماندنی شدم نوشته های شما به گونه ای زنجیری با هم پیوند دارد برای دانستن یکی باید شماره قبل را خوانده باشی یا بخوانی. من قبل ازشعر، علاقه ءعجیبی به فلسفه داشتم ودنبال هرچه فیل وسوف بود رفته ام. نوشته های شما یکباردیگرمرا به آن دنیا ی گمشده برد
ومجبورم کرد بروم پس خانه های ذهن فراموش کارم را بگردم. دانته را یافتم فکرمیکنم معلومات شما به مراتب تازه تراست اما نوشته های شما برداشت های خود تان است واین است ماهیت ادراک. زبان هم چنان که شما نگاشته وسیله ای انتقال ایده ها وتفکرات است ولی کاملا جامد نیست وصد درصد قدرت تخلیق ندارد
این خواننده است که نوشته ها را وازطریق آن ایده ها را ها ضم میکند وخواننده محصول محیط،تجارب و دریافت های خودش است. زبان درفلسفه کلیدی است همچنانی درعلم های دیگر اما نمی تواند بازگشا ی همه گره های درونی خواننده باشد البته این تصورات منست من دردو چیز( دربحث دانته ) با شما بسیارهم نظراستم اینکه>>>>وو۲
۲>>>>>(حس کردم که دانته چیزی فراتر از ان است که در اول فکرش را کرده بودم . در واقع همه شخصیت های که در سراسر کمدی الهی تصویر شده اند یک انسان اند. خود دانته است. او خود را و کیفیت های خود را مورد بررسی قرار می دهد. این نه فرانچسکا٬ اولیسه ٬ و یا اوگالینو است که در جهنم دانته به سر می برد که خود او ست. این همه در درون دانته زندگی می کنند) و دیگر (
به نظر من بزرگترین خوشبختی انسان حفظ و گرامیداشت خویش او ست. البته نه به معنای که خویش بینی به دگم خود پرستی تبدیلش کند. خویش پسندی که با تقدیر انسان همراه است ))))))
واین هردوهم نظری، حاصل آنست که ما درزمانی دیگر و با فاصله ءقرنها از (دانته )و(نیچه )زندگی میکنیم.( نیچه ) برای خودش ، ابرمرد می آفریند . شما اشاره کردید که شر، قدرت است، ولی میتوان گفت قدرت شراست و ( آبرمرد) نیچه همان قدرت است که شرمی آفریند. حالا اگراین دو را درتقابل هم قرار دهیم بحث دیگری را ازبطن می توانیم
بیرون بیاریم که وقت بیشتری لازم دارد به همین گونه بحث حقیقت ونماد ها وتعبیرا ن درفلسفه که چر خ بر مدارهای زبان ازحوصله پیام من خارج است. شاید گاهی شما به آن بپردازید من هم مشتاقانه خواهم خواند. ولی یک اشاره کوتاه میخواهم بکنم که فلسفه (philosophy)همچنان که از معنی لغوی آن پیدا است از ترکیب فیلو به
به معنی دوستداری وسوفیا به معنی دانایی مرکب است همچنان که شمامیدانید این کلمه برای اولین با ر با ( فیثاغورث ) آغازشد وبعدها به علم جروبحث ونقطه تلاقی همه سوالات درموردی پیدایش، زندگی ، تفکر، اندیشه، جهان ، سرنوشت همه وهمه مبدل گشت پس سطحی خواهد بود که ازکنارش به مثابه ای علمی که در آن حقیقت وجود ندارد
بگذاریم. من تصورمیکنم که حتی درسفسطه هم حقیقت وجود دارد. انچه خواننده ای آگاه را متفکرمیسازد تنوع ومتفاوت بودن وتناقص اندیشه ها در آ ن است که سیرتکاملی درمیسرزمان داشته وبه ما به شکل یک کل با هم ودرهم فشرده به میرا ث رسیده مثلا آبرمرد نیچه، غرورکاذب اولیسه چگونه میتوانیم اینها را روبروهم قراردهیم ونتیجه بگیریم؟ همین تقابل ها و تناقص ها حوصله جوانتر ها را سر می برد و به این نتیجه میرسند که درفلسفه حقیقت وجود ندارد و یا بازی کلمات است و وسیله جز زبان ندارد. ........................................
سعی کردم مختصرش کنم. امید زیاد دورازمطلب شما نباشد یقیننا که خواننده همیشه گی این بحث ها خواهم بود باهم کم فهمی ها وکج فهمی هایم / زینت
با پوزش که درمیان تفسیرفیلسوف وفلسفه یک جمله از میان افتاده که امید باعث مغشوش شدن این دو تعبیرنگردد /
سلام غرجی جان. با وجود که فلسفه نخوانده ام و خواندن و بحث فلسفی دوستانم مرا بیاد افسانه های شیرینی می اندازد که مادر مرحومم در کودکی ام برایم قصه می کرد، و باز هم وجودی که برعکس این علم، یک انسان کاملاْ رییلیست هستم، از نوشته ات لذت بردم و مزه ام داد!
فراموش نکن، زمانی که در خانه که رفتی بخیر، دو مرغ بریان شده ی رییلیستیک را جلو پدرجان و مادرجان بگذار، و مرغ سوم فلسفی را خودت نوش جان کن! (;
موفق باشی غرجی جان! امیدوارم از شوخی هایم فرار نکنی...
دروووود .یک زار را میخواهم با شما در میان بگذارم . هوشدار که دوستمان -حبیب پیمان - خبر نه شود.! میدانی؟ در پیامی به یک خانم نوشته: آقای... / این حبیب من تو ... سینه صاف تر حبیب عجمی است...
این سخن که در فلسفه حقیقت وجود ندارد چندن جدید نیست. مناظره گرگیاس با سقراط در همین باره صورت گرفته است. اما پرسش این است که خود این ادعا که در فلسفه حقیقتی وجود ندارد حقیقت دارد یا نه؟ اگر ندارد بر چه پایه استوار است؟ اما از کانت به این سو این بین حقیقت و پدیدار تفکیک شد یعنی اینکه حقیقت وجود دارد اما از دسترس ما بیرون است. ما با نمود ها و فنومن ها سر و کار داریم نه با حقایق و ذاتیات. هر چند این نومن ها نمی توانند بدون ذات وجود داشته باشند.
بهتر است در باره اینکه حقیقت چیست؟ خاموش باشیم. زیرا به قول چونگ تسو: فراق هست زیرا کلام هست.
سلام الهام عزیز، مدتی از اقلیم مجازی وبلاگسرا به دور مانده بودم. از پیام های پرمحبتت جهانی امتنان. نگارش های فلسفی ات جالبند. نگهداشتم تا بعداً بخوانمشان. در پیرامون این بحث نظری بیفگن به مقالات خورخه لوئس بورخس در مورد دانته. به زودی غزل امروز را آراسته خواهی یافت.
دوست محترم سلام!
عید شما مبارک باشد. اگر علاقه مند بودید یادداشت: سقراط پالایشگر روح انسانی را در وب سخن می توانید بخوانید
درود وسلام بیرار کجائی؟
:) کیف کردم... من هم کنجکاوم بدانم شما مرد هستید یا زن؟ :)
درود به سارا و دوست خواهر دگری که در باره ای نام من پرسیده اند. الهام اسم مصدر است نه اسم شخص اما انگونه که می دانید می شود ان را برای نامیدن اشخاص هم بکار برد. الهام در ایران نام زنانه است اما در افغانستان-مثل اعظم که درایران نام زنانه است - اسم مردانه است. در کشورهای اسیای میانه هم قصه افغانی است. الهام علی اف را که می شناسید؟ در باره ای اسم من نیازی به توضیح نبود اما از انجا که کنجکاوید این را نوشتم ... ورنه چه فرق می کند... فرق می کند ؟ اصلا این یک موضوع فرهنگی است. اسم ها از فرهنگی به فرهنگی متفاوت اند.
درود به همه دوستانی که پیام گذاشته اند. من در تعطیلات و در ناخوشی بودم ... هردو بد نبودند. معذرت که به پاسخ پیام های تان نرسیده ام .. کوشش می کنم دوستانی را که پاسخ خواسته اند برای شان پاسخی و یا توضیحی ارایه شود.
جان لالا... پیامت مرا کمی به تشویش انداخت ... خوبی؟ سلامتی؟ اگر چیزی از دستم برایت . .. افتخار خدمت را از من دریغ مدار.! انقدر ها ناتوان نیستم که به کاری بیرارم نرسم...قول میدهم.!
چیزی نبود لالایم . می بخشی که به تشویش انداختمت . مشکلات شخصی زندگی ... عاشقی ... سردردی و این ها ...من که هیچوقت جدی نمی گیرم اما زندگی سخت گیر است . مطمیین باش همه چیز خوب است . سپاسگزارت .
سلام به الهام گرامی / آسوده خاطرباشید/ سپاس برای پیام تان / زینت
می خواستم مطلبی در باره سیاست بنویسم اما وارد وبلاگم شده نمی توانم ... دوستانی که با این مشکل تخنیکی اشنا یند لطف نمایند مشورت دهند . از بلاگ اسکای که جواب نمی گیرم .
امیدوارم خوب باشی و کامیاب. من متاسفانه نتوانستم وبلاگم را به روز نگهدارم و حذف اش کردم. بگذارد برای زمان دیگر! تو خوبی؟
و اعلیکم سلام بیرارکم.! داری مهربانتر می شوی.. با همین سلام های به موقع وبی موقع لالا جانت بسیار خوشحال می شود بویژه اگر یگان ذره در مورد نوشته هایش هم بگویی اما با احتیاط... دیگرا ن نه فهمد.! /... والله از ساعت ۶ صبح الی ۷ شب بدنبال نان استم . کار میکنم...بعد میروم کلاس هولندی گاه فرانسوی.. این دو زبان قسما اجباری است...اگر بلد نباشی کار پیدا نمی شود و... با این همه دربست - ده خدمد بیرار خودخو هستوم.
وای که از دست این صفحه خسته شده ام ... بیزار.... بیزار.. فرار کردم دوباره به ادرس سابق . به ادرس داده شده نوشته ای هزاره ها ٬ سیاست و رهبری را بخوانید و در بحث اشتراک کنید. با سپاس که این مدت با این صفحه بودید.
غرجی جان سلام....
بهر رنگی که خواهی جامه میپوش
من از طرز خرامت می شناسم
هر روز خانه بدل کو، اما از ما نمی توانی خودت را پنهان کنی. دریاباری پیدایت می کند و به من احوال میدهد و یا برعکس آن...
خوش باشی هر جا که باشی. سر آو باشی، زیر آو باشی، مقصد که خوش باشی!
سلام ! سلام با وب تان آشنا شدم و اگر شما هم خواهان آشنایی هستید به وب آشنا سری بزنید و اگر با تبادل لینک موافقیت وبم را تحت عنوان ( سخنان چند از یک آشنا ) به وب تان پیوند دهید تشکر
سلام / گفتی که حقیقت هزار صورت دارد ، پس این عروس هزار چهره را چگونه باید تعریف کرد و شناخت ؟ آخر کی گفته که حقیقت وجود ندارد ؟ به این حساب همه جهان هستی و فرایند های طبیعی همه کذ ب محض اند ؟ ... نه عزیز . انسان برای رسیدن به حقیقت ، از واقعیت ها مدد میگیرد و میدانی که واقعیت ها همه نسبی اند ، یعنی امروز یک چیز اند و فردا که دانش بشر در شناخت این واقعیت به کمال آن رسید ، آن واقعیت دیروزی نفی میگردد وواقعیت تازه جاگزین آن میگردد . بنابران چون واقعیت ها دایم نسبی اند ، پس « حقیقت مطلق » وجود ندارد . این به آن معنی نیست که حقیقت اصلا وجود ندارد . آفتاب یک حقیقت است آنرا نمیتوان انکار کرد لاکن به مد د واقعیت های که انسان هر روز به آن نایل میشود مانند انفجارات اتم های هایدروجن در حرارت 15 ملیون درجه سانتی گراد در عمق آفتاب و انفجارات پیوسته هایدروجن که ماده سوخت اولیه آفتاب است ودر هر ثانیه آفتاب چهار ملیون تن هایدرجن را مصرف میکند ، میتوان حرارت سطح و چگونگی طوفان ها ی سطح آنرا محاسبه کرد . واقعیت های اینکه آفتاب پنج بیلیون سال قبل بوجود آمده و برای پنج بیلیون سال دیگر ذخیره هیدروجن دارد تا بدرخشد ، اینها فعلا واقعیت های نسبی اند که هر روز جای شان را با واقعیت های تازه عوض میکنند ... علم ساینس ، با استفاده از واقعیت های نسبی به شناخت حقیقت میپردازد . لاکن در سیاست چنین نیست ، به قول زنده یاد جلال آل احمد ، سیاست مثل هواپیما است که زمانی آنرا میبینی لاکن صدای آنرا نمیشنوی و زمانی صدای آنرا میشنوی لاکن خود آنرا نمی بینی ... شما انسانی کوشا هستید و این قابل ستایش است . عمرت درازباد . با محبت .
ای برادر جان کمال کابلی
من نمی گویم حقیقت چیست ٬ نیست
من نمی گویم حقیقت نسبی است
من نمی گویم حقیقت در چی است
درود عزیز .. بحث شما دارای اشکال میتولوژیک است. نسبی بودن واقعیت ها ...(در فزیک ) نمی تواند مدرک شناخت مسایل متافزیکی و فلسفی قرار گیرد. درست که ما استنباط مان را از حقیقت از روی برخی از واقعیت ها می کنیم اما .... واقعیت ها انعکاس ضعیف از حقیقت است ( این به نظر افلاطون بود ) و اما من باور کنی میترسم در باره ای یک حقیقت حرف بزنم . بجز اینکه بگویم دراین که همه کس در باره ای حقیقت حرف می زند ... و در باره ای خوبی ها و خیر .... یک حقیقت نهفته است. و ان همین توجه ما به معنای حقیقت است و رنه حقیقت شی جامدی نیست که بتوان ان را در دست گرفت و نظاره کرد و نظری بران انداخت ... ممنون پیام تان . متاسفانه من دراین جادگر نمی نویسم چون وارد وبلاگم شده نمی توانم .. اگر خواستی نوشته های تازه ام را بخوانی ...ب هادرس داده شده بیایی...
سلام غرجی بچیشی. دیر بود که نبودم. آمده تا هر روز ازت خبر بگیرم...
در بی بی سی مصاحبه ای چند زن فلسطینی را میخوانیم که از اندیشه ای حماس در مورد ازادی زنان خبر می دهد. حماس را برخی رسانه های گروهی نماینده ای گروه های تندرو اسلامی و تروریسم در خاور میانه می نامند. اما ایا این نکته واقعیت دارد که حماس یک حزب بنیاد گرای اسلامی است ؟
بدون شک حماس منبع حملات انتحاری و غیر انتحاری بجان اسراییلی ها بوده است و اسلام ایدیالوژی جنگ بر علیه صهیونیزم برای حماس و توده ای حمایت گر حماس است. اما واقعیت این است که این حزب اسلامی مسلح تندرو خوانده شده ، که خواست سیاسی متفاوت از برخی دگر گروه های فلسطینی دارد در مرتبه ای عمل در قوانین اجتماعی انقدر تندرو و بنیاد گرایانه عمل نمی کند. فعالیت حماس در طبیعت خود سکولار است . توجه حماس به تعلیم و تربیت و اگاهی های صحی و پروژه های بهبودی اجتماعی و حضور زنان در مبارزات مسلحانه علیه اسراییل، این حزب را در ردیف خیلی جداگانه از احزاب اسلامی تندرو در سراسر جهان قرار می دهد. همه ی این فعالیت ها در طبیعت خود سکولار اند و از میان درس های است که در مراحل بسیار اول تجدد گرایی اسلامی ، توسط روشفکران اسلامی مثل سید جمال الدین و سید قطب و عبده و دگران تعقیب و تبلیغ می شد .
اما حماس بدون شک با تجدد گرایی اسلامی ان دوران چیزی زیادی مشترک ندارد. حماس یک حزب محلی است متمرکز بر اصل مبارزه با صهیونزم و استقلال فلسطین . حماس موضع سخت گیرانه در برابر مساله ای بحران فلسطین دارد و خواسته است با اتکا به پشتوانه ای سنتی و مردمی عظیمی در خاور میانه و کشور های عربی خط دگری در مبارزه با اسرایل و برای حل مناقشات چندین دهه ای میان دو طرف ترسیم کند. حماس مبارزه ای مسلحانه ای بر علیه اسراییل پیش می برد. اما ایا هدف حماس در صورتیکه از عهده ای قدرت اش براید تشکیل یک رژیم اسلامی مبتنی بر شریعت اسلامی در فلسطین است ؟
پاسخ به این سوال به نظر من "نه" است. در حالیکه نمی توان منکر وجود اندیشه های اسلامی در میان گروه حماس شد ، حماس را نمی توان منشی تشکیل حکومت اسلامی برقراری نظام حقوقی شریعت اسلامی در خاور میانه دانست. شعار های تند مذهبی حماس دلیلی بر تندروی اسلامی حماس ندارد. حماس با این شعار های تند با بخش بزرگ از جامعه ای عرب گفتگو می کند. مخاطبانی که انرژی فرهنگی و مردمی برای مبارزه ای حماس فراهم می کنند.
دلیل دعوت روسیه از حماس برای بازدید از مسکو در عین حالیکه مسایل پیچیده ای سیاسی و دورنمای نقش روسیه در خاور میانه را به میان می اورد، یک تداعی دگر نیز دارد و ان اینکه حماس برای روسیه ترس افرین نیست. روسیه با بنیاد گرایی اسلامی مشکلات فراوان یافته است. دعوت سمبولیک ( شاید هم پنهان سیاسی ) روسیه از حماس می تواند پیام اور مدل پروری سیاسی در میان گروه های اسلامی نیز باشد. حماس بدون شک
سلام ای مهربان!
بسیار لذت بخش و روح نواز بود. آشنایی با دوستی چون شما مایه ی سعادت و افتخار ما است.
از مطالب مفیدتان بهره ها بردیم. تشکر باشد. این توانایی و لیاقت را تبریک می گوییم.
موفق و سر خوش باشید.
سلام به دوست عزیزم خورجی جان! خوب وبلاک دارید
سلام بر شما
باشعری در رثای شهید بزرگوار مزاری(رح) در خدمتم
موفقیت شمارا استدعامندم.
فقط میتانم بگم آفرین
من که ازفلسفه ملففه سرم نمیشه
غرجی عزیز به سلامت باشید واقعا سایت عالی واستعداد خوب دارید. ازمن هم سری بزن. تشکر
غرجی عزیز درود
مطلبی در مورد ؛ تجلیل هفتم ثوررا ، در باچه ازره مطالعه فرمایید
موفق باشی
دوست فرزانه وفرهیخته درود برشما . بهروزی شما آرزوی من است !
آیا دوست دارید یک " کتاب " دوصد صفحه ای را دریک " وبلاگ " مشاهده کنید ؟
آیا مایل هستید که تنها با دو" کلیک " یک کتاب را درهارد خود داشته با شید ؟
آیا مشتاق خواندن ودانستن بیشتر وبهترهستید ؟
اگرچنین است پس به وبلاگ
« آزادی » بیایید وکتاب
« اسطورۀ شکسته » را بخوانید .
"اسطورۀ شکسته " حاوی نقد وبازخوانی کارنامۀ یک مرگ آفرین عدالتخواه ! ویک فاشیست ریسمان بدوش !
اسطورۀ شکسته ؛ روایت رنج ، مرگ ، جنگ ، جنون ، خون ، خشونت ، خاکسترنشینی و سیه روزی .
سرگذشت وکارنامۀ یک اسطورۀ نامقدس ویک تابوی ناپاک ویک بت جاندار را دراین کتاب بخوانید .
پنجره نظرات برروی شما گشوده است . وسینۀ ما برای شنیدن و خواندن دیدگاه ها ، انتقادات
وحتی دشنام های شما ، گشاده تر . هرچه دل تنگ تان می خواهد بنویسید .
قرآن کریم :
پس آندسته ازبندگانم را بشارت ده که سخنان ( گوناگون ) را می شنوند وبهترین آنها را متابعت می کنند .
سلام بر شما ومهربانی تان
طنز کوتاهی درمورد استیضاح وزرارا در این ویبلاگ بخوانید
موقف باشید .
ریدم تو سیبیلت برای سایت کیریت
دوست عزیز غرجی سلام بر شما
با مطلب کوتاهی در مورد فاجعه هشتم جوزای شهر شبرغان آم
موفق باشی
سلام بعد شش سال دوباره به جمع وبلاگ نویسان افغان پیوستم.
به خانه جدیدم تشریف بیاورید ، اضافه نمودن صفحه ام در لینکستان وبلاگ شما ، مرا نهایت خوشحال مینماید.
غرجی عزیز سلام وعرض ارادت
بامطلبی در مورد جنایات کوچی ها(تلختر از حقیقت )آپم
موفق باشید .
سلام دوست گرامی جناب غرجی عزیز
اکونومیست در مقاله به ارتباط هجوم کوچی های طالب در بهسود نوشته است که :
سلام مطلبتان را خواندم
به ما هم سری بزنید
به مجتمع وبلاگ های افغانستان بپیوندید
مجتمع وبلاگ های افغانستان کلبه ایست برای ملاقات هم وطنان تان
www.afghan-blogs.blogfa.com
از کشور همسایه وهم زبان شما هستم
اگر دوست داری که نام وبلاگ شما را در پیوندهایم
بنویسم شما این کا را انجام دهید یعنی نام وبلاگ مرا در
پیوندهایتان ثبت کنید وسپس بگویید تا من هم نام وبلاگ شما را ثبت نماییم
"برق بادی" را در سایت وطندار بخوانید!
www.vatandar.com