دوستی بنام تیمور پیام گذاشته بودند که در فلسفه حقیقت وجود ندارد و هر کسی که استدلالش قوی بود حقیقت را او بوجود می اورد. این پیام بهانه ای شد برای نشر یاد داشت جدید که از دیر گاه به فکر نوشتن اش بودم .
جایگاه زبان در فلسفه از جهات گوناگونی مهم است. دراین نبشته نحوه ای بکار گیری ان مورد بررسی قرار گرفته است . از انجا که زبان در محور اندیشه در کل ٬ قرار دارد ٬ نحوه بکار بستن ان هماره در جهت دهی اندیشه ای بشر تاثیر مستقیم داشته است. خوب و بد دو نوع زبان است که برای معرفی دو چیزی ٬ دو فکری و دو عملی بکار گرفته می شود . بکار بردن مداوم خوب برای سنگ سپید بدون اینکه دلایلی برای خوب بودن ان وجود داشته باشد ان را در دیدگاه ها خوب می نمایاند و بد خوانی سنگ سیاه ان را بد می سازد. رویکرد زبانی ما به مفاهیم نیز چنین تاثیر ژرف در ذهنیت ما می افریند. ازاین رو فلسفه حساسیت ویژه ای در باره ای استفاده از زبان دارد. کسی اگر اعا می کند که ادیسه در کمدی الهی دانته بخاطر استفاده ای نا صواب زبان سزاوار جهنم است ادعایش بی جا نیست برای اینکه ادیسه با استفاده -نزدیک به حماسی -زبان ادعا می کند که او می رود تا حقیقت و آگاهی را ( در اقیانوس ) بدست ارد. ادیسه در واقع با این قهرمانگرایی زبانی هم خود و هم مردم را فریب می دهد برای اینکه حقیقت در دریا نیست و او نمی رود که حقیقت را کشف کند. در عین حال این قهرمانگرایی در زبان ادیسه با جادوی همراه است که سخنان او را برای مخاطبانش داروی می سازد که برای احساسات سوزنده و برای اندیشه نابود کننده است. در گرم و شور این زبان ٬ مردم خود را گم می کنند بدون اینکه بیاندیشند ایا واقعا حقیقت و اگاهی در دریا است و یا که ایا این گفته درست است ؟ بکار گیری چنین زبانی - معمول در شعار های سیاسی - برقی در چشم های مردم می افروزاند که اندیشه را در ان ها می خشکاند.
بیاییم به زبان پیام که بهانه ای این نوشته شده است. به این اعتقاد من بکارگیری چنین زبانی حتا اگر حاصلی فکری باشد برای اندیشیدن نا مفید است. و چنین زبان خاصیت ان دارو را دارد که مردم را از تکلیف اندیشیدن رها می کند. بدون شک اندیشیدن از ان جا که دشوار ترین کار است ٬ یک تکلیف است. اندیشیدن سخت است. این که در فلسفه حقیقت وجود ندارد اگر بصورت گسترده در زبان عام شود یک پیامد دارد و ان این است که فلسفه بیهوده است. در واقع به نظر خیلی ها چنین است. اما واقعیت این است که این بیهوده خوانی حاصل زبانی است که در تعریف فلسفه بکار برده می شود . ما در واقع با این رویکرد زبانی زحمت فکر کردن در مورد موضوعاتی که تاریخ فکر بشر را ساخته است از سر دور می کنیم و ان را فکر خویش قرار می دهیم که حاصل ان می شود : ایستایی اندیشه ٬ خطرناک ترین فاجعه ای برای جامعه ای.
اینکه حقیقت وجود ندارد زبان نا درستی است . این زبان وقتی در فلسفه می رسد خطرناک است و تمرین ان خطرناک تر. اگر ان را به این گونه اصلاح کنیم :حقیقت هزار صورت دارد و هر فلسفه ای صورتی از ان را توضیح داده است به اعتقاد من زبان نیکوی است چون این زبان ما را از فکر کردن در باره ای فلسفه و حقیقت باز نمی دارد.
خلق زبان گریزا ( مثل زبان مورد بررسی ) در نتیجه ای عدم توانایی برای دانایی پاسخ سوالهای بیشماری نیز هست که مسلما همه برای دریافت ان توانا نیست. در افغانستان معمولا در بخشی وسیعی از جامعه مردم در جواب این ایا دموکراسی در کشور ممکن است می گویند ما کجا و دموکراسی کجا . این زبان حتا در پاسخ برخی از روشنفکران نیز وجود دارد. بگذریم که این گفته چقدر پشتوانه ای فکری دارد اما وقتی عام می شود نتیجه اش این است که مردم دگر زحمت فکر کردن در باره ای احتمال امکان دموکراسی در افغانستان را به خود نمی دهد. چون زبان یاد شده به سادگی جاگزین فکر می شود .
چنین مثال ها در در سیاست خیلی فراوان است. بگذریم که کدام ها .... هدف این نوشتار پرداختن به اهمیت زبان در جهت دهی اندیشه بود . نظرات تان را دریغ نکنید. سال نو تان مبارک !
زندگی من میان محدودیت ها می پاید و دانش نا محدود است. بکارگیری محدود برای دریافت نامحدود از انجهت خطر ناک است که ناکافی است. دراین ناکفایتی تمرین دانش ٬ خطر واقعی است.
جوانگ تسو